داستان نيال!

 

 

حماسه نيال در قرن سيزدهم نگاشته شده أما قبلا در دهه ٩٠٠-١٠٠٠ ميلادي رخ داده است. نيال يا njal همراي با شش فرزندش كه سر پسر به نأم هاي گريم، هيلگي و سكربهيدين و سه دختر اش در نزديك يك كوه در ايسلند زندگي ميكرد. داستان از جاي شروع مي شود كه پسر نيال به اسم اسكربهيدين توسط يك دهقان تحقير ميشود و در نهايت وي دهقان ره مي كشد. نيال أزين كار پسرش خيلي متاثر شد و خواست جبران كند. نيال پسري كشاورز ره به فرزندي خود گرفت تا بتواند از طريقي مورد سؤال ديگران قرار نگيرد. پسر دهقان هوسكولد نأم داشت. نيال براي پسر دهقان يك دختر مقبول از طبقه بالاي جامعه گرفت. خانم هوسكولد خواهرزاده فلوسي بود. فلوسي هم از جمله كلان و پر قدرت آن منطقه بود. بعد ازينكه هوسكولد عروسي كرد بازم توسط پسران نيال آزار و اذيت مي شد بنابر بر دلايل حسادت كه آن ها داشتند. در نهايت هوسكولد به مانند پدرش كه دهقان بود توسط پسران نيال به قتل رسيد. خانم هوسكولد از كشته شدن شوهرش خيلي متاثر شد و نزد مامايش، فلوسي رفت و شكايت كرد. نيال يك إنسان خيلي خوب بود و از كرده پسرانش دو چند متاثر شد و دنبال رآه حل رفت. نيال همه مردم قريه را خواست تا رآه حلي پيدا كند و جلسه اي تشكيل دادند. در جلسه مردم تصميم گرفتند كه مقداري زياد از جواهرات ره به خانه فلوسي كه خانم هوسكولد هم زندگي مي كرد ببرد تا به نهويي آن هارا ببخشد. أما فلوسي از ديدن نيال و پسرانش عصبي شد و كيسه جواهرات ره دور انداخت. وي گفت كه بايد جواب خون را به خون پس دهيم نه با چيزي ديگري. فلوسي تصميم گرفت تا پسران نيال ره به قتل رسانده و انتقام خون دهقان و پسرش ره پس دهد. نيال ١٠٠ مرد را با خود جمع كرد تا به نيال حمله كند. نيال تنها ٣٠ تن بودند.

 

 

بعد از اينكه فلوسي و افرادش آسيب ديدند، عقب نشيني كردند. فلوسي مجبور شد حمله هاي خود را توسط تبر و سلاح هاي ديگر آغاز كنند. يكي از أفراد فلوسي به فكرش رسيد كه خانه را آتش بزنند، وي دروازه ورودي خانه ره آتش زدند ولي توسط همسران خانواده نيال خاموش شد سپس یکی از آقایان فلوسي پیشنهاد کرد که سقف را سوزاند. بدون اینکه نجل و مردانش متوجه آن شوند ، سوزش در سقف را آغاز کرد. ن نجات یافتند و شروع به جیغ زدن کردند. فلوس سعی کرد با نجل صحبت کند و گفت که او نمی خواهد نجال یا ن و کودکان را بکشد ، بلکه فقط فرزندان نجال هستند. نجال ترجیح می دهد در آتش بمیرد تا در شرم زندگی کند. او در خانه ماند و به دیگران گفت که بیرون بروند. برگتورا که همسر نجل بود تصمیم گرفت با او بمیرد. یک نوه نجال نیز به همراه مادركلان و پدركلان خود در خانه ماندند. این سه نفر در آتش جان باختند. ن و کودکان از خانه بیرون می رفتند. گریم همچنین از خانه بیرون رفت و به عنوان زن مبدل شده بود ، اما بلافاصله فلوسي متوجه شد که این مرد است و بلافاصله او را به قتل رساند.

کر که یکی از دختران نجال بود ، سعی کرد از طریق پنجره از خانه فرار کند. وی موفق شد از آنجا فرار کند و در حین فرار وی در مکانی برای استراحت ماند که پس از آن به نام وی نامگذاری شد و به نام خارهگروپ نامگذاری شده است. مردی به نام جیرموند هنگام فرار دید و به فلوز گفت كه او زنده است.

فلوسي پس از آتش سوزی وارد خانه شد و به دنبال بقایای صکارهدهن و حهلگه بود زیرا می خواست مطمئن شود که آنها واقعاً مردند. در داخل خانه ، فلوسي صداهایی را می شنوید ، اما او نمی دانست که صدا از کجا آمده یا چه کسی آواز می خواند.
فلوس برای آنچه انجام داده بود احساس تردید و پشیمانی می کند زیرا واقعاً نمی خواست نجال را که او فکر می کرد مرد خوبی است ، بکشد. بنابراین او تصمیم گرفت که به دنبال خالق نباشد و به مردان خود گفت که ترک کنند.


 

 با حجاب دختر بچه را از سن ٩ سالگى به یک موضوع ى تبدیل مى کنند، او را به جشن تکلیف مى فرستند و آماده پذیرش هرنوع سواستفاده جنسى می کنند! با حجاب او را از معاشرت آزادانه با هم بازی ها و همکلاسى ها محروم مى کنند، زندگى اش را از مدرسه تا خانه، نه و مردانه مى کنند! با حجاب دختر بچه را از ورزش و جست و خیز محدود مى کنند! با حجاب احترام به خود را از او میگیرند با حجاب بلند پروازی و جاه طلبى را در دختران مى کشند با حجاب احساسات جنسى دختران را خفه مى کنند با حجاب پسر را در ذهن دختر موجودی ذاتا” خطرناک، م، بى رحم و بى عاطفه، مى سازند! با حجاب پسران را از معاشرت آزادانه با دختران محروم و آنها را در ذهن پسران موجوداتى خطاکار، نادان، یک وسیله جنسى برای استفاده، خدمتکار مرد، ناتوان و مستوجب سرپرستى و هدایت توسط مردان، مى سازند! با حجاب موضوعات درسى فنى، ورزشهای پرجنب و جوش و لازمه حداقل پوشش، شنا، موسیقى، رقص و شادی را از زندگى دختر بچه حذف مى کنند! با حجاب امکان امتحان ذائقه و سلیقه های مختلف را از او مى گیرند. ذائقه و سلیقه اش را حلال و حرام مى کنند! با حجاب خندیدن، بلند حرف زدن، اظهار نظر کردن، اظهار وجود کردن، صحبت کردن دختر بچه را زیر یک پوشش تیره و غم انگیز، استتار مى کنند! این یک دستگاه شستشوی مغزی کودکان دختر و پسر، یک وسیله به انزوا کشاندن نیمى از بچه های جامعه است! حجاب کودکان تجهیزات یک مهندسى تمام عیار است، برای ازخود بیگانه کردن دو جنس از انسان از بدو تولد برای همین باید آنرا ممنوع کرد و دور انداخت.

 

با پوشاندن حجاب بر سر دختران خردسال به آنها مى آموزند که جنس فرودست اند، باید از جنسیت شان شرم داشته باشند، باید بپذیرند که تحرک شان محدود باشد، باید از همان کودکى رسما بپذیرند که یک سوژه جنسى اند. با پوشاندن حجاب بر سر دختران، به پسران مى آموزند که جنس بالا دست” اند و دختران خردسال فرودست و سوژه های جنسى! با پوشاندن حجاب بر سر دختران خردسال، یک جدایى جنسى عمیق بین زن و مرد را از کودکى به قیمت محرومیت دختران و قدرت بخشیدن” به پسران نهادینه مى کنند. با پوشاندن حجاب بر سر دختران، برگه اجازه خشونت توسط پسران را صادر مى کنند. این شروع آپارتاید جنسى و مجوز خشونت علیه ن است. این شروع رسمیت دادن به بندگى زن از دوران کودکى است، به قیمت کشتن زندگى شاد، پر تحرک و خلاق کودکانه اش در محیط های اسلامى. این شروع مهندسى دو جنس برابر متولد شده و تبدیل آنها به دو جنس نابرابر زن و مرد است. این آغاز از خودبیگانگى انسان است. هدف، تولید دو جنس دفرمه” شده فرودست و بالا دست، کتک بخور و کتک بزن، آقا و خدمتکار، نان آور و نانخور، ضعیفه” و گردن کلفت” است. حجاب بیشتر از پوشش، حکم و فرمان یک ممنوعیت بزرگ در زندگى دختران است. این مجموعه ای است از احکام، قواعد، ابزار، تهدید و ارعاب برای به بردگى کشاندن او!


مرد ها و زن ها بايد داراي فرصت ها و حقوق مساوي باشند. ولي در خيلي از جامعه ها ن حتي اندازه نصف حقوق مرد برخوردار نمي باشند. نظر به قانون أساسي خيلي از كشور هاي جهان، مرد و زن مساوي بود ولي در عمل چنين نمي باشد. حقوق مساوي به اين معني است كه به طور مثال بايد هم مرد و هم زن داراي تصميم شخصي راجع بدن و تمايل جنسي داشته باشد كه متاسفانه ن داراي همچون حقوق نيست. خيلي كشور هاي جهان مشهور به داشتن بهترين جامعه دموكراسي مي باشد ولي تا هنوز در هيچ كشور جهان مرد و زن در عمل مساوي به شمار نرفته اند. چرا تقريبا تمام ثروت مندان و ميليادر جهان مرد هستن و زن خيلي كم؟ اين عوامل مربوط چه چيزي مي شود؟ در تقريبا تمام جامعه هاي مختلف، زن مصروف كار هاي خانه و نگهداري أطفال مي شود و داراي وقت كافي براي كار كردن كافي پيدا نمي كنند. ازينرو ن اغلباً حقوق بازنشستگي كم تري بر خورد دار هستند. به طور مثال، سويدن يك از بهترين جامعه مساوي و دموكراسي به شمار مي رود ولي هنوزم زن ها قسمي كه مرد ها حق دارند را ندارند. به طور مثال ن و مردان يك شغل مشابع را انجام مي دهند ولي ن معاش كم تري مي گيرند. ن خيلي وقت ها نظر به چهره ظاهري و طرز لباس پوشيدن مورد قضاوت ديگران قرار مي گيرند. تقريبا تمام سوٌ استفاده هاي جنسي از طرف مردان بلاي ن قرار مي گيرند. چرا ؟ چرا بعضي مردان از كار كردن كمك كردن در أمور خانه آر مي كشند؟ (هر كسي با داشتن جسم مردانه، مرد نمي شوند ولي هر كسي با داشتن جنس دخترانه، دختر.) يك مثال خوب كه خودم شاهد هستم اين است كه بعضي از دختران در افغانسان مجبور به پوشيدن لباس مردانه مي شوند تا مورد آزار ساير مردان قرار نگيرند. آيا داشتن همين غيرت كار كردن كافي نيست؟ آيا كار كردن جرم است؟

ديدگاه زن از نظر اسلام!

سؤالي كه بنده هميشه در ذهنم دارم اين است كه چرا در كشور هاي إسلامي زن نمي تواند در رتبه هاي بزرگ سياسي و دولت كار كنند؟ به طور مثال چرا يك زن نمي تواند ريس جمهور و يا حتي يك قاضي شود؟ ويا هم چرا زن نمي تواند أمام جماعت باشد؟ مگر زن از ديدگاه اسلام چه چيزي نسبت به مرد كم دارد؟ چرا در مسّله ارث، زن ها نصف مرد ارث مي برند؟ مگر زن نصف مرد ها ارزش دارند؟ و چرا از ديدگاه اسلام، يك مرد حق دارند همزمان به چندين زن ازدواج كند ولي زن ها نه؟ در جامعه إسلامي زن حق ندارد بودن اجازه شوهرش بيرون برود؟ و اگر بدون اجازه بيرون برود، مرد حتي حق لت و كوپ كردن را هم دارد. در اسلام جنسيت مقدم تر بر انسانيت است. در اسلام حق مرد و زن ذكر شده ولي حقوق إنسان و حقوق بشر ندارند؟


 

نظريه تكامل ؛ گفته مي شود كه همه موجودات زنده از اول به شكل امروزي نبوده، بلكه منشأ موجودات تك سلولي در اب آقيانوس از ميان لجن هاي اعماق درياها با يك جهش پيدا شده اند. يعني موجودات بدون جان در بعضي شرايط خاص قرار گرفتند و از ان ها اولين سلول و حجره هاي زنده بوجود امدند.

چارلز داروین رابرت در ماه فوریه سال ۱۸۰۹ میلادی در یک خانواده سروتمند چشم به جهان گشود.

داروين از جمله زمين زمين شناسان معروف قرن ١٨ ميلادي به شمار ميرود. وي در بين سال هاي 1831-1836 ميلادي در نقاط مختلف دنيا سفر نموده و همچنان وي چندين آثار از خود به جا گذشته است كه هر روز مورد مطالعه خيلي از افراد قرار مي گيرد. در جريان سفر دارين به كشور هاي مختلف و تحقيق كردن شروع به فكر كردن راجع گونه هاي مختلف نمود. از جمله چگونه محيط زيست بالاي حيوانات و نبات به جا مي گذارد.

نظريه وي در مورد نظريه تكامل و پيدايش گونه ها مورد تاييد كليساي اروپا تا نصف قرن ١٨ ميلادي قرار نگرفت ولي بعد از قرن ١٨ مورد قبول خيلي ها قرار گرفت. پدر چارلز دوست داشت پسرش بخش دوا و دوا سازي ره فرا گيرد ولي چارلز علاقه مندي خاصي نداشت. وي شروع به اموختن زمين شناسي و آثار فوسيل نمود. در سال ١٨٣١ فرصت سفر كردن به كشور هاي مختلف ره گرفت و شروع به سفر نمود. بعد از ٥ سال كه وي دوباره به ملك پدري إش بازگشت، وي موفق به به توصيه و رشد نظريه تكامل شده بود. با نظريه تكامل و تحقيقات وي توانست به دنيا ثابت كند كه پيدايش إنسان ها از كجا آغاز شده است. آثار وي از جمله "منشأ گونه ها" كه در سال ١٨٥٩ ميلادي به چاپ رسيد، وي در اين كتاب نظريه خود را كه راجع گونه ها به شمول گونه هاي مختلف نباتات و حيوانات بحث و تحقيق نموده بود. گونه هاي مختلفي كه امروز ما در طبيعت مي بينيم، ميليون ها سال پيش اينگونه نبوده اند در اثر تقييرات اقليمي رنگ و خاصيت جديدي به خود گرفته اند. يعني خدا گونه ها را كشف ننموده اند.؟ داروين بيشتر روي نباتات و طبقه بندي آنان تحقيق نموده بود. وي يك شخص خجالتي بود و در اولين كتاب اش راجع پيدايش إنسان ها نظري نداده بود. ولي به جاي وي شاگردانش نظر به نظريه داروين گفتند كه امكان دارد إنسان ها از نسل شادي باشند كه در ذي ميليون ها سال تغيير نموده اند. چارلز داروين در سن ٧٣ سالگي در اثر حمله قبلي از رفت. مقبره وي در westminster Abbey قرار دارند كه در پهلوي آن مقبره هاي نيوتن و جيمز ويت نيز قرار دارد.


داستان نيال!

 

 

حماسه نيال در قرن سيزدهم نگاشته شده أما قبلا در دهه ٩٠٠-١٠٠٠ ميلادي رخ داده است. نيال يا njal همراي با شش فرزندش كه سر پسر به نأم هاي گريم، هيلگي و سكربهيدين و سه دختر اش در نزديك يك كوه در ايسلند زندگي ميكرد. داستان از جاي شروع مي شود كه پسر نيال به اسم اسكربهيدين توسط يك دهقان تحقير ميشود و در نهايت وي دهقان ره مي كشد. نيال أزين كار پسرش خيلي متاثر شد و خواست جبران كند. نيال پسري كشاورز ره به فرزندي خود گرفت تا بتواند از طريقي مورد سؤال ديگران قرار نگيرد. پسر دهقان هوسكولد نأم داشت. نيال براي پسر دهقان يك دختر مقبول از طبقه بالاي جامعه گرفت. خانم هوسكولد خواهرزاده فلوسي بود. فلوسي هم از جمله كلان و پر قدرت آن منطقه بود. بعد ازينكه هوسكولد عروسي كرد بازم توسط پسران نيال آزار و اذيت مي شد بنابر بر دلايل حسادت كه آن ها داشتند. در نهايت هوسكولد به مانند پدرش كه دهقان بود توسط پسران نيال به قتل رسيد. خانم هوسكولد از كشته شدن شوهرش خيلي متاثر شد و نزد مامايش، فلوسي رفت و شكايت كرد. نيال يك إنسان خيلي خوب بود و از كرده پسرانش دو چند متاثر شد و دنبال رآه حل رفت. نيال همه مردم قريه را خواست تا رآه حلي پيدا كند و جلسه اي تشكيل دادند. در جلسه مردم تصميم گرفتند كه مقداري زياد از جواهرات ره به خانه فلوسي كه خانم هوسكولد هم زندگي مي كرد ببرد تا به نهويي آن هارا ببخشد. أما فلوسي از ديدن نيال و پسرانش عصبي شد و كيسه جواهرات ره دور انداخت. وي گفت كه بايد جواب خون را به خون پس دهيم نه با چيزي ديگري. فلوسي تصميم گرفت تا پسران نيال ره به قتل رسانده و انتقام خون دهقان و پسرش ره پس دهد. نيال ١٠٠ مرد را با خود جمع كرد تا به نيال حمله كند. نيال تنها ٣٠ تن بودند.

 

 

بعد از اينكه فلوسي و افرادش آسيب ديدند، عقب نشيني كردند. فلوسي مجبور شد حمله هاي خود را توسط تبر و سلاح هاي ديگر آغاز كنند. يكي از أفراد فلوسي به فكرش رسيد كه خانه را آتش بزنند، وي دروازه ورودي خانه ره آتش زدند ولي توسط همسران خانواده نيال خاموش شد سپس یکی از آقایان فلوسي پیشنهاد کرد که سقف را سوزاند. بدون اینکه نجل و مردانش متوجه آن شوند ، سوزش در سقف را آغاز کرد. ن نجات یافتند و شروع به جیغ زدن کردند. فلوس سعی کرد با نجل صحبت کند و گفت که او نمی خواهد نجال یا ن و کودکان را بکشد ، بلکه فقط فرزندان نجال هستند. نجال ترجیح می دهد در آتش بمیرد تا در شرم زندگی کند. او در خانه ماند و به دیگران گفت که بیرون بروند. برگتورا که همسر نجل بود تصمیم گرفت با او بمیرد. یک نوه نجال نیز به همراه مادركلان و پدركلان خود در خانه ماندند. این سه نفر در آتش جان باختند. ن و کودکان از خانه بیرون می رفتند. گریم همچنین از خانه بیرون رفت و به عنوان زن مبدل شده بود ، اما بلافاصله فلوسي متوجه شد که این مرد است و بلافاصله او را به قتل رساند.

کر که یکی از دختران نجال بود ، سعی کرد از طریق پنجره از خانه فرار کند. وی موفق شد از آنجا فرار کند و در حین فرار وی در مکانی برای استراحت ماند که پس از آن به نام وی نامگذاری شد و به نام خارهگروپ نامگذاری شده است. مردی به نام جیرموند هنگام فرار دید و به فلوز گفت كه او زنده است.

فلوسي پس از آتش سوزی وارد خانه شد و به دنبال بقایای صکارهدهن و حهلگه بود زیرا می خواست مطمئن شود که آنها واقعاً مردند. در داخل خانه ، فلوسي صداهایی را می شنوید ، اما او نمی دانست که صدا از کجا آمده یا چه کسی آواز می خواند.
فلوس برای آنچه انجام داده بود احساس تردید و پشیمانی می کند زیرا واقعاً نمی خواست نجال را که او فکر می کرد مرد خوبی است ، بکشد. بنابراین او تصمیم گرفت که به دنبال خالق نباشد و به مردان خود گفت که ترک کنند.


تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

هر چی که بخوای تو بهترین خرید رو از ما داشته باش آهن آلات مزایده سگ های نگهبان و شکاری فروشگاه اینترنتی خرید راحت anslatet shop